- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
ای گـلستـان ولایت را امـام چـهـارمین پور زهرا حضرت سجاد زین العابدین تو ز نسل حـیدر کراری و نجل رسول در خصال و در کمالی همچو زهرای بتول نـوربخش عـالـمی و شمع جمع عالمین جان پیغمبر تویی مولا علی بن الحسین زهد و تقوای تو همچون حضرت پیغمبر است در بلاغت در شجاعت خلق و خویت حیدراست چهارمین مولای عالم بعد پیغمبر تویی مقتدای شیعـیان تا صحـنۀ محشر تویی تا ابد مولای من جود و سخا شرمندهات حـاتم طـایی بود مـولا کـمـیـنه بـنـدهات شد صحـیـفه ذرهای از آنهـمـه آثـار تـو شیعیان مرتضی تا روز حشر بیدار تو جمله خوبان جهان ریزهخور خوان توأند رهـروان راه حـیدر غرق احسان توأند خـطبۀ تو دشـمن اسـلام را رسـوا نمود شادمان آن خطبه قلب حضرت طاها نمود هـمره مظـلـوم عـالـم بودهای در کربلا همچو زینب دیدهای تو رنج و درد و ابتلا تو شـنـیدی نالۀ طفـلان عـطشان حسین جانفـشانی همه اصحاب و یاران حسین جمله یاران حسین در خون شناور دیدهای هر شهیدی را شما صد پاره پیکر دیدهای ارباً اربا پیـکـر پـاک و مـطهـر دیدهای باب مظلـومت کـنار جـسم اکبر دیدهای در کنار جسم اکبر دیدهای در شور و شین قامت خم گشتۀ مولای مظلومان حسین دیدهای قاسم که شد پرپر ز جور اشقـیا محشر کـبرا به پـا شد بر یتـیم مجـتـبی دیدهای طفلان عطشان در نوای آب آب مـادران خـسـته دل را در مـیان آفـتاب دیدهای تو شیرخواره طفل بیشیر رباب بودهاند از بهراو اهل حرم در فکر آب دیدهای بابا گرفته روی دستان اصغرش حرمله زد تیر کین و شد بریده حنجرش دفن جسم اصغرش را پشت خیمه دیدهای رأس پاکان زمین را روی نیزه دیدهای دیدهای در علقـمه دستان از پیکـر جـدا دیدهای نقـش زمین سقـای دشت کـربلا دیدهای تو بر جبینش سنگ کینه میزدند تیـر کـین بر سیـنۀ مـاه مدیـنه میزدنـد دیدهای دشمن به قلب پاک او با تیر زد دید افـتاده زمین با نـیزه و شمـشـیر زد دیدهای شد تیـرباران پیکـر پاک حسین در میان موج خون دیدی تن چاک حسین دیدهای شمر لعین بر خود جهنم را خرید از حسین بن علی در قتلگه حنجر برید دیدهای بابای مظلـوم و غـریبت از قـفا رأس پاکش را عدوی دین نمود از تن جدا دیدهای افـتـاده روی خـاک، شاه کـربلا پیکـرش شد از ستـم پـامـال سُم اسبها عصرعاشورا تو دیدی خیمهها آتش گرفت دامن طفـلان بیبابا ز کـین آتش گرفت دیدهای بر اهل بیت؛ ظلم بینهایت کردهاند خـیمهها را دشمنان دین غارت کردهاند دیدهای تو کودکان را ظالمـانه میزدند از ستم اهـل حـرم را تـازیـانه میزدند دیـدهای تـو در مـیـان کـوفـیـان بیحـیـا جمله سرهای شهیدان را به نوک نیزهها ظلمهای بینهـایت دیدهای در شهر شام بر اسیران میزدند سنگ ستم از روی بام دیدهای در تشت زر بابا دم از محبوب زد بر لـبانش آن یـزید بیحـیا با چـوب زد از تو میخواهد صله ای نور حیِّ کبریا زائر کربـبلا گـردد دوباره این (رضا)
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
روضـه بـرپـا بود هر جا آب بود روضـههـایـش ذکـر بـابـا آب بود روضهخـوانش گاه ظرفی آب شد مــاجــرای آب آبـش کــرده بــود غــصـۀ اربـاب آبـش کــرده بــود یـا خـودش بـاریـد دائـم یـا ربـاب پیـکـری را بر زمـین پـامـال دیـد شـمـر را در گــودی گـودال دیـد هجـمـۀ شـمـشـیـرها یـادش نرفت هم به تن رخـت اسارت دیده بود خیمه را در وقت غارت دیده بود آتــش بــیداد دنــیــا را گــرفــت عـمه را با دسـت بـسـته میزدنـد با هـمان نـیـزه شـکـسـته میزدند تـازیـانه جای طفـلان خورده بود بـا تـنـش زنـجـیـرها درگـیـر بود در غـل و زنـجـیـر امّـا شـیر بود ماجـرای شام پشـتـش را شکـست کـوچههای شـام پیـرش کرده بود شهـر و بـارعـام پیرش کرده بود خطبه خواند و شام را تسخیر کرد درد و رنج و غـصـۀ بـسـیار دیـد از زبــان شــامـــیـــان آزار دیــد بزم مِی بود و سر و طـشتی طلا داغ بر نیـزه سرش هم جای خود بـوریـا و پـیکـرش هم جـای خود خـاک را هــمـسـایـۀ افـلاک کـرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
دارم حـضور مـادر تو درد میکـشم تو هـسـتی و برابــر تو درد میکشم یک ظرف آب دیدهام و باز مثل قبل بـا آب آبِ اصـغـر تـو درد میکـشـم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
باز امشب در نگاهت کربلا تصویر شد مرغِ جانت نوحهخوان و واژهها تکثیر شد روی دستانِ غمش شیرخواره پرپر میزند آه! آنـدم کامِ خشکـش بیقـرارِ شیـر شد نالههای جانگدازت میخـراشد سینه را چـشمِ تو آئـینهدار شعـبه شعـبه تـیر شد با دلی از خون پیش آید عمو با مشکِ آب او که میآید چرا پس این رسیدن دیر شد گو فـلـک آتـش به بـاغِ آرزوهـایت زده تا که حلق شیرخوار از تیر کینه سیر شد تنـگ آمد راهِ جـاده با حـضورِ شـامیان هلهله سر داده، ذیالقربی چنین تعبیر شد من نگویم مجلسی در مقتلش آورده است شک نکن که عمه جانت از همین جا پیر شد قتلگه وصل و فراق دو کبوتر بوده است از همین جا بود عشقِ داغشان اکسیر شد!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
بـایـد مـسـیـر اصلی ایـمـان بخـوانمت تـفــســیـر آیـه آیـۀ قــرآن بـخـوانـمـت ای تو عجـم ترین عـرب نسل فـاطـمه الحـق که فخـر کـشور ایران بخوانمت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
بر نیزه ماه و دست گل افشان باد بود وقت طلـوع، زمـزمهاش انْ یكـاد بود «بر نـیـزهها طـلـوع سر سـربدارها» صحرا شگفت در تب صبح معـاد بود میخوانم از حوالی شب كوچههای شام چون ابر شرحهشرحه غزلهای ناتمام یا ایهاالخطیب! پس از این خموش باش بر خطبههای معجزه یك باره گوش باش در چشم او درخت، كتابیست شعلهور او را به باغ لاله خطابیست شعلهور مـاه مـرا تو هر شـبـه بـر بـام دیـدهای بـگـذار تــا حـدیـث فــرزدق بــیـاورم از من بپرس كیست كه معشوق عالمست شعر من از صحیفۀ این باغ شبنمست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
غرقِ تب! افتاد از تاب و توان بعد از پدر شد نگـهـدار و پـناه کـاروان بعد از پدر اشکِ پنهانی او را دیده بود و گشت و گشت مثل پروانه به دورِ عمّه جان بعد از پدر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
درد خود را همه با اشک مـداوا کردم دامنـم را ز سـرشک مـژه دریـا کردم چه بگـویـم سـر بازار چه آمـد به سرم سنگبـاران شدن عـمـه تـمـاشـا کـردم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
آنچه در کـربـبلا از غـمِ هـجـران دیـدم هـمـۀ حـادثـه را بـا دلِ ســوزان دیــدم کـربلا خاطرۀ سـیـنۀ پُر سوزِ من است من در این دشتِ بلا کـینۀ عـدوان دیدم عـرصۀ کـربـبـلا یـا که به جـولانِ بـلا من لبِ سـوخـته و تـشـنـۀ مهـمان دیـدم ای پـدر این که پـذیـرایی مهـمـان نبود نیـزۀ شـمـرِ لعـین بر لب و دنـدان دیدم خستهام سیـنۀ سوزانِ من و زخـم عـدو هر سـتـم را هـمه با دیـدۀ گـریان دیـدم گو پدر جان که من از غصۀ هجرت چه کنم نـرم شد پیکـرت از سـمِ سـتـوران دیدم پس تو ای شمر مزن پای به این جسمِ شریف پـاره پـاره بـدنـی فــرشِ بـیـابـان دیــدم بعـدِ آن حـلـقـه زده گـرِد خـیـامِ نــبَـوی خــیـمــۀ آل عـبــا غــارتِ آنــان دیــدم کربلا جلوهای از آیت و اسرارِ خداست از حـرم تا به حـرم رنـجِ فـراوان دیـدم کربلا خاطرهاش جور و جفا بوده و بس ظلم بیحد به خود و عمه و طفلان دیدم شام تا کـوفه بسی رنج کـشیدم ای وای عمرِ خود با محن و درد به پایان دیدم!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
زهـر جفا آتش زده بر جسم و جانم خـون دلی کـهـنـه بیـایـد از دهـانـم من یادگار روز عاشـورای عـشـقم ز امر خدا بـسـتر نـشـین آن زمـانم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
جـا مـانـدۀ کـرب وبـلایم در مـدیـنـه زخمیست از داغ پدر بر روی سینه بین داغـدار لعـل خشک اصغرم من
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
شد اسیـر غـل و زنجـیر تنِ بـیـمارش سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش داشت عادت به اذانِ علی اکـبر امّا... بیبرادر شده بود و غم دل شد یارش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت از این شراره خرمن عمر ستاره سوخت بود آسمان به جای ولی کهکشان نداشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
سجاد! ای به گـوشِ ملائک، دعای تو شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو ای چشم آسمان و زمین مانده خیرهوار بر شور و جذبههای تو در سجدههای تو ای دیــدن قـتـال غــمانـگـیـز کــربــلا حُـزنِ هـمیـشه ساخـته از ماجـرای تو یـک روز بـود واقــعـۀ کــربـلا، بـلـی یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو ای وارثِ پیـمـبر و حـیدر که اَخـتران بـر آفـتـاب فـخــر کـنـنـد از ولای تـو محـراب را به وقت مناجـات تو، همه افـتـاده لـرزهها به تن از هـایهای تو ای یک نیای تو به نَسَب، مفخر عرب وی محور عجم به حَسَب یک نیای تو ای زینت تـمـامی پـرهـیـزیان به زهد وی زیــور تـمـام دعـاهـا، دعــای تـو در مـدح تو، تـرانـۀ تـوحـید سـر دهـد هرچـند نیست زمـزمـۀ من، سزای تو
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیهالسلام
امام مقـتـل و روضه، امام اشك و بكـا امام سجده و محراب امام ذكر و دعـا امـام وارث آلالـههـای بـیسـر عـشـق امــام شـبـنـم گـلـواژههـای ســرخ بـلا امـام واقــعــۀ حــرّه، ای پــنــاه هـمــه امام غـربت شيعه، امام خـوف و رجا امـام نـاقـۀ عـريـان، امــام شـامسـتـيـز كه كرد خـطـبۀ شامت يـزيد را رسـوا چـقدر آيـنۀ ريـسمان و دست علیست ميان اين غـل و زنجير دستهای شما فدای غـيرت چـشمان بسته از شرمت كه همسر تو ز سيلی فتاد چون زهـرا امام روضۀ سختِ «زحرمله چه خبر؟« امــــام گــريــۀ مــشــك دريــدۀ ســقــا امام پيـرو خـورشيد سرخ نـيـزهنـشين امـام بـوسـه به حـلـق مـقـطّـعالاعـضا تمام عمر ز آب و غذا و طفـل و جوان گريز روضه زدی ياد ظهـر عـاشورا هجوم اين همه گرگ و دريدن يوسف به تير و نيزه و خنجر، به تيغ و سنگ وعصا امـام نـالـۀ شـبهـای بـیچـراغ بـقـيـع كه بیصداست چو فـرياد زائران شما
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیهالسلام
ای دعا با نفست کرده به گردون پرواز سجده آورده به سجادهات از شوق نماز آفـتـاب دلـی و مــاه هــزار انـجــمـنـی تـو حـسـیـن دگـر فــاطــمـۀ زهــرایـی تـو فــروغ بـصـر فـاطـمـۀ زهــرایــی نطق تو قبضۀ شمشیر و وجودت سپر است دم تو از دم شمشیــر تو بـرندهتر است گرچه بـردند تو را بر در دروازۀ شام گر چه دادنـد تو را با همه پاکی دشنام دشمنان زخم به قلب تو هم آهنگ زدند گرگها بر جگر سوختهات سنگ زدند حـجـتالله کجـا طـعـنـۀ پـیـوسـتـه کجـا روح توحید کجا جسم به غل بسته کجا ای که داغ جگرت شعـله زده بر دلها سنگ بـاران شده از بـام همه منـزلها پسـر هنـد شـرر بـر جگـرت زد دیدی زخـمها بر روی زخم دگرت زد دیدی چرخ گردون به تو در جور و جفا عادت کرد همه جا سهم تو را درد و غم و محنت کرد ای جگرپارۀ زهرا که شدی پاره جگر عـاقبت زهـر جـفا بر جگرت کرد اثر شعـلـۀ آه تـو پنهـان به خـروش ما بود نـالـۀ یـا ابـتــای تـو بـه گـوش مـا بـود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زین العابدین علیهالسلام قبل از شهادت
شب بود و روحم در سکوتی نوحهگر شد فـرمـانروای سـیـنـههای شـعـلهور شد گـفـتــیــد: مـن بــیــمــار بــودم آه امـا هر عضو من بر چشم شیطان حملهور شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیهالسلام
لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم سجادهام را گشودم، شاید که دلتنگیام را با یاد آن سجدههای طولانیات بگذرانم یک گوشه تنها نشستم، جام دعا روی دستم حالا که اینگونه مستم باید صحیفه بخوانم نیمهشب است و منم که در کوچههای مدینه در انتـظار تو با آن انـبان خـرما و نانم ایکاش میسوخت کوفه در شعلۀ خطبههایت در شعلۀ خطبههایت میسوزد اینک جهانم آن روز با تب چه کردی در آتش خیمهها؟ آه در دود خیمه چه دیدی؟ با من بگو تا بدانم وقتی چهل سال با اشک افطار کردی، چگونه آب گوارا بنـوشم؟ اصلا مگر میتوانم؟
: امتیاز
|
مناجات با امام و زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
ای کـشتی نجـات بـشر دسـتمان بگیر مائـیم غـرق موج خـطر دستمان بگیر شیعـه کم و محـب گـنهـکـارتان زیـاد درهم محب و شیعه بخر دستمان بگیر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر کوفه
کوفیان را که تو در کوفه تماشا کردی خطبهها خواندی و الحق که تو غوغا کردی همه گـفتن که حیدر به میان آمده است دشـمـنان پـدرت را همه رسـوا کـردی گفتی از حیله و نیرنگ همه کـوردلان و تو حق را به همان معرکه افشا کردی لـرزههـا بر بـدن غـاطـبـۀ شـهـر افـتاد کوفه را صحنهای از محشر کبری کردی با همان خطبه عجب جنگ نمایان کردی کـمر هرچه حـرامی تو ز قـد تا کردی جلوی چشم همه خـنده به رویت کردند تو به چشم اسرا اشک خود اخفا کردی کوفیان گریهکنان نـادم و شرمنده شدند مثل یک شیر عرب ولـوله برپا کردی کمرت خم شد از آن اوج مصیبت بانو یادی از مادر خود حضرت زهرا کردی کـوفـه یـادآور مـظـلـومـیت حـیـدر بود یـاد مظـلـومیت و غـربت مـولا کـردی من نگویم که چه بر قاری قرآن کردند ناله و لعن خودت را تو به اعدا کردی و دریغا که در این کوفه دگر سقا نیست که تو او را ز حـرم راهی دریا کردی آخر قـصه تو با غـصۀ خود فهـمـاندی صبر بر حادثه را بر همه معـنا کردی
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
چگونه داغها را میگذارد پشت سر زینب کجا؟ کی؟ میگذارد چشم بر هم در سفر زینب فقـط با دیـدن عـباس دائم زنـده میگردد تمام خاطراتی را که دارد از پـدر زینب به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب اگر چه بر فراز نیزه «رد الشمس»را دیده ولی با خطبههایش میکند «شق القمر»زینب طنین خطبههایش در دل افلاک میپیچد و کاخ ظالمان را میکند زیر و زبر زینب دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست که بوده یکتـنه اندازۀ صدها نفر زینب خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام نبوده لحظهای از حال طفلان بیخبر زینب خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود زمانی که برای کودکان میشد سپر زینب شبیه کوه یا آتشـفـشانی ابری و خاموش گذشته از کنار خـیمههای شعلهور زینب اگر در علقمه، گودال، در دروازۀ ساعات گرفته دستها را مثل مادر بر کمر زینب سر خود را به محملها نکوبیدهست، میدانم چه دیده چشمهایش غیر زیبایی مگر زینب؟ رباب و اُمِّ کلثوم و رقیه، حضرت سجاد اگر چه داغهـا دیـدنـد اما بیـشـتـر زینب زمانی که حسین آرام میزد دست و پا در خون کبوتروار در گودال میزد بال و پر زینب شکـسته تیرها و نیـزهها را زد کـنار اما صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب صدای نـالۀ مـادر میآمـد از دل گـودال شبیه نالههایی که شنید از پشت در زینب
: امتیاز
|